آه ای شعر
من به نشاط ولادتِ تو نماز میبرم؛
وقتی میجوشی،
هولناکتر از آوار کوهی،
و زیباتر از رویش رنگ در بهار،
و نشاط آبستنی در پوست،
چون شکمِ دلو، که پرآب از دهن چاه برمیآید؛
صدای کاوُشت اعصاب را میکَشاند،
امّا دلشادیِ غَژاغِژِ چرخهی چاه در آنست،
که خاک را بیرون میکشد،
تا به زلال همیشهی آب دست یابد
آه ای شعر! در تو کدام جادوست!
که در همنشینی تو، تنهاییام به هم میرسد
و راه تو، شادترین پیچ و خم
که به کعبهی غم میرسد!
(از کتاب: خط خون، مجموعهی شعر گرمارودی، نشر زوار، تهران،۱۳۶۳)
***
سخن از شعر را با خود شعر و از زبان شعر آغاز کردم زیرا به قول سعدی:
چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ
دلیل روی تو، هم روی توست سعدی را
هنرمندان و شاعران، در جهان، تصرّف میتوانند کرد. شاعری میتواند در جهان و پدیدههای آن تصرّف کند که خود در تصرّف شعر باشد.
پس این توانمندی حتّی در شاعرترین شاعران، همیشگی نیست و منحصر به همان لحظههاییست که در تصرّف شعراست. شعر، هم قرار، یعنی نظم و نظام و هم قرار، یعنی آرامش نمیپذیرد. مثل عاشقیست و بنای عاشقی بر بیقراری است. (به هر دو معنی)
بنابراین، در شعرِ امروز،- و البتّه در شعر واقعیِ دیروز هم- سخنانی از این نوع که منوچهری دامغانی گفته است:
شعر ناگفتن به از شعری که باشد نادرست
بچه نازادن به از شش ماهه افکندن جنین
از سخن ما خروج مقسمی دارد. شعری که شاعر به سراغ آن برود و بخواهد آن را بزایاند، پیداست کزین میان چه برخواهد خاست؛ اگر هم ربطی به شعر داشته باشد مربوط به بخش بیرونی شعر است، یعنی به زبان، حوزهی لغات، هندسهی شعر و هنجارهای دیگر از این نوع، و نه به ذات شعر و خاستگاه شعر و جوهر درونی شعر. به همین روی در جریان تبیین ملاکهای داوری در مورد شعر میتوان یادآور شد که شعر ناب و شعر راستین بخشنامه و دستورالعمل و حتی ملاک و معیار نمیپذیرد زیرا بخشنامه و دستورالعمل و معیار، فرع آگاهیست و در شعر، هر چیزِ از پیش اندیشیدهای، بیرون از شعر است. حضرت مولانا میفرماید:
تو مپندار که من شعر به خود میگویم
تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم
پس شعر است که شاعر را مینگارد و نه برعکس.
اینکه این بنده سالهاست معتقدم که حتی تعهد و التزام صفت شاعر است و نه صفت شعر، از همینجاست. در مورد داوری شعر و نقد شعر هم گفتهام: همانطور که بازپرسها، همواره پس از نزاع، وارد معرکه میشوند، داوران و منتقدان شعر هم پس از جوشیدن شعر، به سراغ شعر میتوانند رفت.
داوران با معیارهای خود تا حدودی میتوانند ملاکهایی را در نظر بگیرند که، برخی از آن معیارها را در مصاحبههای خود به اطّلاع همگان رساندهام:
- تازگی مضمون و چگونگی پرورش آن
- قریحه و چند و چون آن
- شناخت درست از قالب انتخاب شده
- هماهنگی سبک با نحوهی ارائهی شعر
- شناخت و کاربرد موسیقی چهارگانهی شعر یعنی:
-موسیقی بیرونی یا وزن عروضی
-موسیقی درونی از طریق واجآرایی و جز آن…
-موسیقی کناری از طریق ردیف و قافیه
-موسیقی معنوی از طریق هماهنگی درون واژهای با معنا
- هندسه و ساختار شعر
- جنبههای بیرونی شعر چون:
-ایجاز
-آشناییزدایی در حوزه «نحو» زبان و غیر آن …
-متناقضنمایی( پارادوکس)
-حسآمیزی و …
-آرایههای لفظی و معنوی و جز آنها …
نگاهی به مجموعه این معیارها آشکار میسازد که هیچ یک جز قریحه، ربطی به ذات شعر ندارد. و حتی تعهد و التزام و یا بیان حماسی، همه بیرون از ذات شعر و همگی صفت شاعرند نه صفت شعر. نگاهی به بوستان سعدی و شاهنامه بیفکنید.
سعدی در جای خود از فردوسی کوچکتر نیست ولی در بوستان با آنکه تمام این کتاب هم مانند شاهنامه در بحر متقارب سروده شده است، اثری از حماسه نمیتوان یافت، زیرا فردوسی حود روحیهای حماسی دارد و سعدی ندارد. فردوسی در بیان ضعیف و تهیدستی خود نیز میگوید.
تهیدستی و سال، نیرو گرفت
دو دست و دو پای من آهو گرفت
که همچنان سخن از نیرو و گرفتن است و نه ضعف و از دست دادن.
وقتی حماسه و تعهد و التزام، بیرون از ذات شعرند، بدین معنیست که شعر خوب الزاما نشانه خوبی شاعرِ آن نیست. بیسبب نیست که وقتی امیرالمومنین علی صلواتاللهعلیه میپرسند: بزرگترین شاعر زمان کیست؟ او که خود بزرگترین و امیر سخن و برترین سخنشناس استف با وجود حسّانبن ثابت، شاعر رسمی
پیامبر صلی الله علیه و آله، میفرمایند: اِمروالقیس.
در بخش سوم نهجالبلاغه و در کلمه قصار ۴۵۷ میخوانیم:
وسئلَ مَن اشعرُ الشّعراء فقال(ع): اِنّ القومَ لَم یَجروا فی حَلبَه تُعرَفُ الغایهُ عِندَ قصبتها، فان کان و لابد فالملک الضلیل( یرید اِمروالقیس)
از او درباره شاعرترین شاعران پرسیدند: فرمود شاعران در میدانی نتاختهاند که نقطه نهایی آن را بتوان شناخت( تا بتوان برنده را تعیین کرد) اما اگر ناگریزم، شاه گمراه امروالقیس.
پس تعهد، صفت شاعر است و زیبایی و برتری، صفت شعر.
چنانکه ملاحظه میفرمایید امام علیهالسلام هم به گمراهی شخص او اشاره میفرمایند و هم به برتری و زیبایی شعر او. زیرا در اسلام، مقولهای به نام هنر برای هنر نداریم و هنر یا مردمی و در خدمت خلایق است یا خالق.
حوالت تاریخی شعر ما نیز در برجستهترین شاعران، خوشبختانه همین بوده است.فردوسیها، سناییها، مولویها، نظامیها، سعدیها و حافظها، و دیگرها و دیگرها، هم در تعهد شاخصند و سَرند و هم در شعر با مقیاس جهانی، برتر.
اصولا علوم انسانی و خاصه شعر، در قلمروی هور و قلیایی قرار دارد اما بیگمان تعیین مرزهایِ پرنیاییِ زیباییِ آن بسیار مشکل است.
در علوم ریاضی داوری آسان و بخصوص دقیق است زیرا ریاضی موضوعا از علوم دقیق است.
اما در علوم انسانی و خاصه شعر، مطلقا چنین دقتی امکانپذیر نیست مثلا از قرن هشت تا کنون، برخی از محققان، در ترجیح میان غزلهای حافظ و سعدی، همچنان چالش و گفتگو دارند.
لینک کوتاه: https://adabiatirani.ir/2KU0CCL