description متن perm_media گالری تصاویر volume_up مستندات صوتی videocam مستندات ویدئویی
13 آگوست 2017
description
نقد يك كتاب شعر در يكشنبه شعر؛

«مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» در بوته نقد و نظر

بنیاد شعر و ادبیات داستانی، یکشنبه‌های شعر این هفته خود را به نقد کتاب شعر «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» اثر تورج بخشایشی اختصاص داد.
به گزارش روابط عمومی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، نقد کتاب شعر «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» عصرگاه یکشنبه ۲۲مرداد در تالار جلال آل‌احمد این بنیاد و با حضور غلامرضا طریقی (شاعر و کارشناس جلسه)، فریبا یوسفی و حسین جلال‌پور (منتقد)، تورج بخشایشی (شاعر و خالق اثر) و ابراهیم اسماعیلی‌اراضی (شاعر)، برگزار شد.

فریبا یوسفی: گاهی غزل، گاهی هم مثنوی و عاطفی

سخنان فریبا یوسفی، شاعر و منتقد، آغازگر این برنامه ادبی بود که طی آن گفت: پیش از اینکه خواندن «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» به من پیشنهاد بشود که راجع به آن صحبت کنم، این مجموعه شعر را ندیده و نخوانده بودم. با آثار شاعر آن هم به صورت مدون و کامل آشنایی نداشتم؛ البته نام شاعر را شنیده بودم از ایشان به صورت پراکنده، شعرهایی خوانده بودم. وقتی هم مجموعه به دستم رسید؛ از آنجا که پیشنهاد مجموعه بنیاد شعر و ادبیات داستانی بود و توسط «فصل پنجم» منتشر شده بود، به این نتیجه رسیدم که باید با کتاب خوبی روبرو باشم که همینطور هم بود.

وی ادامه داد: خواندن کتاب را بدون آنکه بخواهم بیشتر درباره آقای بخشایشی بدانم آغاز کردم تا سوابق ذهنی از شاعر در من تأثیرگذار نباشد؛ پس فقط شعرها را خواندم و با خود اثر و خود شعرها و خود فضایی که شعر برای من ایجاد می‌کرد، مواجه شدم. با خواندن هر یک از شعرهای این کتاب، تحت تأثیر انتخاب قافیه قرار گرفتم. قافیه‌هایی که در این شعرها انتخاب شده به این صورت است که در بیشتر آنها، شاعر دلش نمی‌خواهد کاری مانند دیگران ارایه دهد.

یوسفی همچنین گفت: در واقع قافیه‌های استفاده شده در این اشعار، چندان معمول و نخ‌نما نیستند؛ هرچند بین آنها قافیه‌های کم کاربردی هم دیده می‌شو که غالباً با ردیف همراه هستند. یعنی ردیف در تأثیرگذاری بیشتر این قافیه‌ها و درگیر کردن ذهن مخاطب، کمک می‌کند. گاهی هم در برخی بیت‌ها و با استفاده از قافیه‌های کم‌کاربردتر، شاعر دچار تصنع شده است. در بسیاری موارد هم استفاده از قافیه خیلی طبیعی‌تر انجام شده و به اصطلاح خیلی خوش نشسته است. به هر حال نمونه‌های متنوع قافیه در این مجموعه شعر، نخستین موردی بود که در این کتاب توجه من را به خود جلب کرد.

این منتقد ادبی در ادامه با اشاره به زبان به کار رفته در «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» بیان کرد: زبان شعر تورج بخشایشی هم ذهن من را معطوف به خود کرد که در این مجال با تأکید بر اینکه نکات قوت متعددی دارد، مواردی را بیان خواهم کرد که شاید نیاز هست دقت بیشتری روی آنها شود. در صفحه هفت کتاب، نمونه‌ای دیدم در خصوص کاربرد الفاظ. شاهر مردد شدن را با حرف اضافه به آورده است. آنجا بیشتر به نظر می‌آید که مشکوک شدن به چیزی در ذهن شاعر بود، اما مردد شدن را با حرف اضافه به آورده که من نتوانستم با آن خیلی ارتباط برقرار کنم. در این شعر آمده؛ «مردد شدم در هوای تنت / به عطری که جا مانده از رفتنت» و در ادامه‌اش؛ «مردد به دلتنگی خشم تو …» و همینطور چند تا تکرار شده بود. اینجا به نظرم رسید که اگر این مردد شدن را به معنای شک و تردید و دودل شدن بگیریم، با حرف اضافه «به» یک مقدار از فصاحت زبان می‌کاهد.

شاعر مجموعه «حالا تو» در ادامه قالب شعرهای «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» را موضوع سخن خود قرار داد و در این باره اظهار کرد: در نگاه اول، کتاب در نظر من قالب غزل داشت، بعد دیدم نه شعرها در قالب مثنوی هستند، ولی در واقع مثنوی هم نبودند. در واقع شکل مثنوی را داشتند اما تقریباً محتوا و مضامین همه شعرها عاطفی بودند. گاهی اوقات هم این شعرها اجتماعی می‌شدند.

وی افزود: با تمام این اوصاف، اشعار«مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» از نظر مضمون، قالب مثنوی با تعریف سنتی که با آن آشنایی داریم، نبودند و اگر باز می‌خواستیم به شکل غزل به آن‌ها نگاه کنیم، از نظر تعداد ابیات بیشتر به قصیده شبیه می‌شدند. در واقع مجموعه این شعرها تلفیقی بود از چهارپاره و غزل. مثنوی هم دیدم اما بخش‌های مثنوی بیشتر شکل مثنوی داشتند و تعداد شمار ابیاتشان به قصیده می‌خورد و مضامینشان به غزل. نمی‌دانم که در این کار تعمدی بوده یا نه؟

فریبا یوسفی در پایان اظهار کرد: مورد دیگری که باز به ذهن من رسید این بود که در این مجموعه، احساس کردم یک فاصله‌ای بین شاعر و شعرش هست. نمی‌دانم چرا این حس در من ایجاد شده است. شاید یکی از دلایل آن این باشد که در این مجموعه ما اثری از زمان خودمان ندیدیم و در این مجموعه هیچ نشانه بیرونی از روزگاری که شاعر در آن زندگی می‌کند دیده نمی‌شود.با این حال شعرها، شعرهایی نبودند که سفارش شده باشند، شعرها کاملاً شعر جوشیده از درون خود شاعر بوده و کاملاً با خود شاعر ارتباط قوی دارد؛ اما به نظر می‌آید که آن فاصله با زمانه باید حفظ می‌شد.

حسین جلال‌پور: جای خالی ویراستار

حسین جلال‌پور، شاعر، منتقد و مدرس شعر هم در سخنان خود در این جلسه نقد کتاب «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» با تأکید بر اینکه در جلسات نقد باید جوانمردی را کنار گذاشت و واقعیات را به زبان آورد، و گفتن اینکه مجموعه «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» زیبایی‌هایی دارد، بیان کرد: همه شعرهای ما در خودآگاه شکل می‌گیرد، یعنی ما تصمیم می‌گیریم چطوری شعر بنویسیم و می‌نویسیم. اگر درست می‌نویسیم خود ما می‌نویسیم و اگر اشتباه می‌نویسیم خود ما می‌نویسیم. درستی را از آن خود می‌دانیم و اشتباه را معتقدیم که از جاهای دیگر به شعر ما سرایت کرده است.

وی افزود: غزل امروز ما گونه‌های متفاوتی را تجربه می‌کند. بعضی‌هایش که تجربه خود شاعرهاست و در هر صورت باید به آنها اهمیت داد. جدای از این، در شعر امروز و معاصر ما که تجربه‌های شخصی و به تبع آن شعرهای متفاوتی ظهور می‌کند، گاهی بر اساس ناآگاهی روی تکرار یا به روز بودن نوشته می‌شوند. قسمت بزرگی از شعر معاصر ما را هم در واقع مخاطبان شعر می‌نویسند، یعنی تصمیم می‌گیرند که چه طور نوشته شود و شاعر هم آنها را می‌نویسد.

جلال‌پور ادامه داد: در شعر می‌توانیم تشخیص بدهیم که شعر واقعی، غزل معاصر و غزلی که باید امروز نوشته شود، چه نوع غزلی است. کسانی که با شعر سر و کار دارند، با تحول غزل آشنایی دارند و از رودکی تا مرحوم منزوی، می‌دانند که چه اتفاقاتی در این شعر افتاده است. من کتاب «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» را یک مجموعه‌ای فرض می‌کنم که در آن همه این انواع غزل تجربه شده است.

این غزل‌سرای اهل جنوب کشور سپس با انتقاد از انتشارات «فصل پنجم» گفت: «فصل پنجم» خودش را ناشر تخصصی شعر معرفی می‌کند. تاکنون سه مجموعه شعر از این انتشارات را نقد کرده‌ام و متأسفانه کتاب‌های آن پر است از اشکالات ویرایشی و ویراستاری. گویا این انتشارات اصلاً ‌ویراستار ندارد. دلیل اینکه این موضوع را مطرح کردم این است؛ وقتی می‌گوییم که یک شعر از یک کل ساخته می‌شود، باید یک ارتباط اندام‌وار بین اجزای شعر باشد.

این منتقد افزود: در ابتدای شعر شماره دو این کتاب شاعر می‌گوید «دست از سرم بردار ای دیوانه عاقل /  ماهی از اینجا که منم یک ماه ناکامل». در متون گذشته ما ارتباطی بین ماه و دیوانگی وجود دارد. یعنی اگر کسی به ماه نگاه کند دیوانه می‌شود حالا شاعر این را برجسته کرده در ابتدای شعرش می‌گوید؛ «دست از سرم بردار ای دیوانه عاقل». حالا باید برویم و در ادامه شعر ببینیم که چه اتفاقی افتاده و این دیوانگی چیست. اما در کل شعر هیچ ردپایی از این دیوانه نمی‌بینیم و دیوانه را پیدا نمی‌کنیم.

جلال‌پور همچنین نقبی به جریان نوکلاسیک در حوزه ادبیات کشور زد و در این خصوص گفت: برخی می‌گویند که نوکلاسیک هستند که من مخالف ترکیب نو و کلاسیک هستم. شعر کلاسیک ما یک شعر بسیار آبرومند و با توجه به وضعیتی که خودش برای خودش بر شعر تعریف کرده، کاملاً قابل دفاع است. در آن سو، آنها که می‌گویند نو و کلاسیک هستند و ترکیبی از آن ایحاد می‌کنند در مسیر اشتباه قرار می‌گیرند. معلوم است که از شعر کلاسیک ما اصلاً سر درنمی‌آورند و آن را نمی‌خوانند و اصلاً نخوانده‌اند. شعر امروز به این نیاز دارد که خودش را از این وضعیت جدا کند.

این شاعر و مدرس شعر قافیه را دیگر مشکل «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» عنوان کرد و گفت: قافیه چیزی بیرون از شعر نیست، یعنی چیزی نیست که شعر تمام بشود و ما یک چیزی بگذاریم و بتوانیم آن را عوض کنیم. درباره زبان شعر هم باید گفت؛ بُعد دوگانگی زبانی در بسیاری از شعرهای این مجموعه دیده می‌شود. مثلاً در این بیت «از خویش بیرون می‌زنم دنیا سرازیر است / هر گوشه این شهر مردی توی زنجیر است». خویش، یک واژه امروزین است که زیاد کاربرد ندارد و آن را ادبی فرض می‌کنیم. اما تو، مال امروز است و به معنای درون. از این دوگانگی‌های زبانی در شعرهای دیگر این مجموعه هم به کار رفته است.

وی همچنین با تأکید بر اینکه «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» مشخص است که توسط شاعری بااستعداد سروده شده است، گفت: شاعر کتاب مشخص است که استعداد دارد. برخلاف خیلی از شاعرها که به اعتقاد من استعداد ندارند و همینجوری می‌نویسند یا شعر را می‌سازند. اما در همین کتاب، شاعر از قافیه‌هایی استفاده کرده که برای همان شاعران بی‌استعداد است. گاهی هم این احساس ایجاد می‌شود که شعر، قافیه را به شاعر تحمیل می‌کند؛ مانند زمانی که شاعر می‌خواهد به شعرش وزن موسیقایی ببخشد.

ابراهیم‌ اسماعیلی‌اراضی، شاعر و منتقد هم نظر خود را درباره «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» اینگونه آغاز کرد: عنوان شده که این مجموعه شعر در قالب چهارپاره سروده و منتشر شده است. یکی از اولین تعریف‌هایی که برای چهارپاره گفته شده این است که؛ چهارپاره مجموعه‌ای است از قالب‌های مستقل که الزاماً پیوستگی مستقیمی با هم ندارند؛ ولی قاب بزرگی تشکیل می‌دهند.

وی ادامه داد: در این جلسه نظرهایی مطرح شد؛ خانم یوسفی به نقش قافیه در شعرهای آقای بخشایش پرداختند که با آن کاملاً موافق هستم. نوع توجه به قافیه در شعر برجسته است. این قافیه‌ها که به اصطلاح مرکز توجه هستند، وظیفه اصلی تداعی‌آفرینی را به عهده دارند. همچنین آقای جلال‌پور اشاره کرد که وقتی این اتفاق می‌افتد، با توجه به اینکه قافیه مرکز توجه است، ممکن است فرمی ایجاد شود و شاعر را ببرد به جاهای مختلف. در برخی شعرهای مجموعه «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» با شبکه‌ای از قافیه مواجه می‌شویم که به خوبی در بندهای اشعار شکل گرفته‌اند و می‌رویم سراغ بند بعدی می‌رویم و با شبکه قافیه تازه مواجه هستیم، با شبکه‌هایی مواجه هستیم که همدیگر را پشتیبانی می‌کنند و در همدیگر می‌تنند تا قاب کلی تشکیل شود. اما در مثنوی‌ها اینطور نیست.

وی همچنین با اظهار اینکه پرش‌های بلند شعر تورج بخشایشی در تداعی اتفاق می‌افتد، گفت: لغزش‌ها در مجموعه «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» دقیقاً همان جایی اتفاق می‌افتد که این تداعی خارج از به اصطلاح سیر طبیعی خود رخ می‌دهد. زمانی این اتفاق می‌افتد که شبکه تداعی، شاعر را به طرف انتزاع می‌برد و شعر به جای عینی‌گرایی، یک قدری نمادپردازانه می‌شود.

سخنان تورج بخشایشی، شاعر مجموعه «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» پایان‌بخش این جلسه نقد بود. وی پس از خواندن قطعه شعری از این کتاب، گفت: «مرگ در لحظه‌ای که خوشحالی» گزیده شعرهایی است که از سال ۸۴ تا ۹۴ سروده‌ام و دومین مجموعه شعری من محسوب می‌شود که انتشارات «فصل پنجم» آن را منتشر کرده است و بیشتر در قالب مثنوی و چهارپاره و چند غزل سروده شده‌اند.

بخشایشی گفت: پیش از آنکه در این جلسه حاضر شوم، امیدوار بودم که با شدیدترین نقد ممکن مواجه شوم و حتی نقد ناجوانمردانه بشنوم؛ این اتفاق باعث می‌شود که آدم در محک خودش دچار مشکل نشود. صادقانه می‌گویم که از برگزاری این جلسه نقد خوشحالم و خیلی استفاده کردم و بسیار آموختم.