هرمان ملویل زل زده به روبرو و انگار دارد میگوید «تو موبی دیک را ندیدی؟» از بین همه قابها ارنست همینگوی است که با چهره خندان، زل زده است به صفحه مونیتور من. قاب عکسهای روی دیوار را چند وقت است که زدهایم. اولش اتاقمان هم جای دیگری بود. یک اتاق کوچک که اصلا دیوارهایش جای چندانی برای کوبیدن چهل و چندتا قاب عکس از بزرگان ادبیات دنیا را نداشت. غلامرضا طریقی داشت سایت نقد شعرش را راه میانداخت و من هم مشغول برگزاری جشنواره انجمنهای ادبی بودم. اردیبهشتماه بود که انجمنهای ادبی از استانهای مختلف جمع شدند و در مراسم اختتامیه، ضمن برنامههای جشنواره، من شعر خواندم و غلامرضا از وزیر دستخطی گرفت و سایت نقد شعر هم افتتاح شد. بعد که استقبالها را دیدیم، قرار شد سایت نقد داستان هم راه بیاندازیم. دیگر آن اتاق کوچک جوابگو نبود. دوتا سایت آموزشی اپراتور میخواست و منتقدها میآمدند و میرفتند و اینطوری شد که آمدیم یک اتاق بزرگتر. اتاق بزرگتر و بهتر بود، اما انگار خالی بود. رفتیم و چهل و دوتا قاب عکس از نویسندگان بزرگ را آماده کردیم و یک روز عصر، دوتایی با غلامرضا، دورتا دور اتاق را با مردان بزرگ دنیای کلمه و قلم تزیین کردیم. حالا دیگر اتاق خالی نیست. روبهروی من، چارلز دیکنز روی مبل لم داده، ناباکف عینکش را از چشم برداشته و انگار دارد چیزی میخواند، هرمان هسته کتاب مقدس دستش است، اسکار وایلد هم با چنان شیطنتی دارد به دوربین نگاه میکند که معلوم است دارد همین الان توی ذهنش یه یکی از آن جملههای طنزآمیزش فکر میکند. چیزهایی مثل آن که گفته بود: «تنها آدمهای سطحی هستند که از روی ظاهر داوری نمیکنند.» پشت سرم هم تولستوی و داستایوسکی و والت ویتمن و بقیه ادیبان ریش و سبیلدار روی دیوار جا خوش کردهاند. از بین همه این قابها اما یکی هست که برایم جالبتر است. ارنست همینگوی در یکی از معدود عکسهایش دارد میخندد و با نگاه خیره و مشتاق زل زده است به دوربین. این عکس درست پشت سر من است و انگار دارد به من در موقع نوشتن و تایپ کردن نگاه میکند. درست چیزی که از یک منتقد انتظار داریم. اینکه با دقت و وسواس به کار نگاه کند و در عین حال لحنی همدلانه داشته باشد. این عکس را از قصد زدهام پشت سرم تا همیشه به یاد بیاورم که هدف ما در پایگاه نقد داستان چنین چیزی است. میدانم که کار سختی است. از یک نظر کار غلامرضا و همکاران منتقدش سادهتر است. سنت نقد شعر، سابقهای هزار ساله در کشورمان دارد. اما نقد داستان هم مثل داستان مدرن، در اینجا نوپا است. اتاق نقد هنوز خالی است، قاب عکسهای روی دیوار کم و انگشتشمار هستند و راه زیادی هنوز در پیش رو داریم. پایگاه نقد داستان اما دوست دارد بخشی از این مسیر طولانی را برود. خدا را چه دیدید؟ شاید روزی هم یکی درباره قاب عکسهایمنتقدان این سایت صحبت کند و نگاهی که شبیه آن عکس خاص از ارنست همینگوی، خیره و مشتاق دارد به آثار نویسندگان جوان نگاه میکند.
لینک کوتاه: http://bit.ly/2M8P97X