ما به شهروندان جهانی نیاز داریم که به راحتی بتوانند بخوانند، بفهمند که چرا میخوانند، نکات باریک را درک کنند و بتوانند منظورشان را به دیگران بفهمانند و این با ادبیات ممکن میشود
کتابخانهها دروازههای آینده هستند. بنابراین خیلی تأسفبرانگیز است که کتابخانههای ما از ادبیات تهی هستند. معنای این کوتاهی این است که ما از آینده میدزدیم تا برای امروز خرج کنیم.
به جز اینها میتوان صدها نکتهی دیگر دربارهی اهمیت ادبیات گفت.
مثل اینکه ما بعد از چند صد سال سعدی میخوانیم.
مثل اینکه زیباترین تصویرسازیها در شاهنامه آمده است.
اینکه ما هنگام تحویل سال قرآن میخوانیم و با کتاب حافظ فال میگیریم.
اصلاً چی مهمتر از اینکه کتاب مقدس ما قرآن است و در قرآن داستانهای فراوانی روایت شده است.
خداوند هم دربارهی اهمیت ادبیات تاکید کرده است.
پس بپذیریم که بیشک ادبیات مهم است. حالا پرسش این است که ما برای گسترش ادبیات چه کار کردهایم؟
تیراژ کتابها نشانهی خوبی است تا بدانیم چقدر موفق بودهایم.
سرانه مطالعه هم نشانه مهمی است.
دستمزد نویسندگان هم نشانهای دیگر است.
و از همه اینها مهمتر عقبهیمان است.
ما تجربهی هشت سال دفاع مقدس را داریم و به آن افتخار میکنیم. افتخارآمیز هم هست. آنجا موفق بودیم چون عقبه داشتیم. هر نیرویی را که از دست میدادیم، یکی تفنگش را برمیداشت. آیا نویسندگانی که میمیرند، کسی هست قلمش را بردارد؟
دوستان گرامی! جناب آقای سلگی! اگر به ما بگویید که لیستی از نویسندگان حرفهای در حوزهی ادبیات بنویسید، لیستی محدود خواهد بود.
متاسفانه تعداد ناشران چند صد برابر لیست نویسندگان است. به دلیل همین معادلهی ساده، کتابسازی در کشور ما رواج دارد و آمار تولید کتابهای کمکآموزشی بیداد میکند.
آمار کتابهای کمکآموزشی، کتاب سازیها را جدا کنیم، میتوانیم آمار غمانگیز ادبیات محض را مشاهده کنیم.
امروز ما گرد هم آمدیم تا افتتاح سایتی را گرامی بداریم که قرار است برای نویسندگان عقبه بسازد. کار ارزشمندی است، اما ترسناک هم هست. ترسناک از این جهت که در سیستمهای دولتی، با تغییر مدیران، سیاستها هم تغییر میکند و تمام آنهایی که به این کار دلبستهاند ناامید میشوند. و ما سابقهی ناامید کردن دیگران را داریم. امیدواریم اینچنین نشود.
جناب آقای سلگی به حمایت از نویسندگان فکر کنید که حقالزحمهشان از حقوق آبدارچی یک نشر هم کمتر است. حتماً توجه دارید که آبدارچی را به لحاظ منزلت انسانی نگفتم؛ به لحاظ تخصص گفتم. برای نویسنده شدن باید شاگردی کرد، خون دل خورد و جانها کند. برای آبدارچی شدن فقط باید بلد باشی چای را چه جوری بجوشانی که مثل زهرمار تلخ باشد!
لینک کوتاه: https://adabiatirani.ir/2P9eVXi